صعود به اورست ، یک ورزش هیجان انگیز و پرخطر (Extreme sport) است
- عبدالرضا کاظمی
- 19 اردیبهشت 1403
ترجمه از مقاله سایت اکونومیست. برگرفته از کتاب Everest, Inc. By Will Cockrell
صعود به قله اورست در گذشته شاهکاری از شجاعت، استقامت و مهارت خیره کننده بود.
در طول 40 سال پس از اینکه سر ادموند هیلاری و تنزینگ نورگی برای اولین بار در سال 1953 به قله رسیدند، به طور متوسط سالانه 12 نفر راه آنها را دنبال می کردند. در سال 2023 بیش از 1200 نفر برای صعود تلاش کردند که 655 نفر به قله رسیدند.
ویل کاکرل (Will Cockrell)، نویسنده و روزنامه نگار در کتاب شرکت اورست “Everest, Inc” استدلال میکند که تلاشی که یک زمانی بسیار کشنده بود تبدیل شده به مسابقات سه گانه قوی ترین مردان “the new Ironman triathlon” .
تجهیزات پیشرفته و درک بهتر تاثیرات فیزیولوژیکی ارتفاعات، امیدهای جدیدی را به اورست آورده است.
اما بزرگترین دلیل افزایش تعداد فاتحان اورست، ایجاد یک صنعت راهنمای حرفه ای است. کوهنوردان باتجربه با پرداخت هزینه ای هنگفت – بین 35000 تا 110000 دلار، افراد تازه کار را در بلندای جهان قرار می دهند.
مانند بسیاری از ورزش های مهیج (Extreme sport)، اورست آزمایشی را پیش روی کوهنوردان میگذارد. آماتورها می خواهند بدانند که آیا می توانند از نظر جسمی و روحی به چیزی دست یابند. به گفته برخی از روانشناسان، مردم تلاش های هرکولی (Herculean) را برای مقابله با مرگ خود انجام می دهند. آقای کاکرل (Mr Cockrell) معتقد است که این به توضیح اینکه چرا علاقه به صعود به اورست پس از گزارش مرگ و میر افزایش مییابد کمک میکند: مردم بیشتر جذب ماجراجویی میشوند اگر بیشتر در باره خطرات آن بدانند.
صنعت راهنمای کوهستان (guiding ) تا حد زیادی مدیون شخصیت جسور و سرسخت کوهنوردی به نام دیک باس (Dick Bass) است. باس (Dick Bass) که وارث ثروت نفتی بود، ایده دیوانهوار صعود از بلندترین کوههای هر هفت قاره را داشت. او راه خود را به سه اکسپدیشن مختلف اورست خرید و در سال 1985، در سن 55 سالگی، هم مسن ترین و هم کم تجربه ترین کوهنوردی شد که به قله رسید. مشاهده یک فرد معمولی با تجربه کم کوهنوردی، در بالای جهان باعث ایجاد یک جنون رسانهای و تأسیس شرکتهایی شد که میتوانستند تقاضای جدید برای تورها را برآورده کنند.
سال های اولیه صعودهای هدایت شده در دهه 1990 عمدتاً موفقیت آمیز بود. در سال های 1992-1995، حدود 150 نفر برای صعود به کوه پول پرداخت کردند و یک سوم موفق شدند. اما در سال 1996، جان کراکائر (Jon Krakauer)، نویسنده آمریکایی، به یکی از دو اکسپدیشن همزمانی پیوست که اشتباه پیش رفتند. طوفانی “مانند پیانو روی یک شخصیت کارتونی بر سر کوهنوردان فرود آمد”. راهنماها که مشتاق بودند مشتریان خود را به قله برسانند، بازگشت آنها را به تاخیر انداختند. سه راهنما و دو کوهنورد جان باختند. در یک کتاب پرفروش به نام «به هوای نازک» (Into Thin Air)، آقای کراکائر استدلال کرد که اورست به یک تله توریستی گران قیمت (high-end) تبدیل شده است. او تصمیمات راهنماها و خودخواهی کوهنوردان بی تجربه را محکوم کرد. بسیاری از کسب و کارها تصور می کردند که این کتاب آنها را در هم خواهد شکست. در عوض، شیفتگی به اورست افزایش یافت.
این صنعت به نیروی کار محلی وابسته است. تعداد زیادی از نپالیها توسط شرکتهای غربی برای نصب طناب و حمل تجهیزات برای مشتریان استخدام شدند. شرکت های راهنما برای ایجاد روابط پایدار با تیم های خود درمنطقه تلاش کردند. اما، آقای کاکرل خاطرنشان می کند، “دلایل صعود غربی ها و شرپاها از کوه ها بسیار متفاوت بود.”
دو حادثه در دهه 2010 باعث تغییر شد. در سال 2014، 16 شرپا با ریزش یخ در حین حمل وسایل مشتریان دفن شدند. همکارانشان اعتصاب کردند و صعود در ادامه فصل را لغو کردند. سپس، در سال 2015، بهمن 10 شرپا و 9 مشتری خارجی را کشت. پس از آن، بسیاری از شرکت های غربی اشتیاق خود را به اورست از دست دادند. امروزه همه بزرگ ترین شرکتهای راهنما متعلق به نپالی ها هستند.
“Everest, Inc” با یک یادداشت عجیب و متحیرکننده به پایان می رسد. افراد بیشتری به قله میرسند، اما تعداد بیشتری نیز در مسیر جان خود را از دست میدهند: 18 نفر در سال 2023 جان خود را از دست دادند که بالاترین تعداد تا به امروز است. مقامات نپال می گویند تغییرات آب و هوایی باعث ایجاد آب و هوای غیرمعتدل و شدیدتری شده است. آقای کاکرل استدلال می کند که هیچ سهل انگاری از سوی شرکت ها صورت نگرفته است. او پیشنهاد می کند که راهنمایان نپالی خود را در تجارت لجستیک بدانند و تصمیمات ایمنی را به طور کلی به مشتریان واگذار کنند.
اما کوهنوردان آماتور انتخاب های بدی دارند. فاجعه سال 1996 نشان داد که حتی راهنمایان نیز این تصمیمات را اشتباه می گیرند. کارشناسان بیش از هر زمان دیگری در مورد چگونگی پیمایش ایمن در اورست می دانند. اما این دانش آنجا را به مکانی امن تبدیل نمی کند.